مبارزین جنگهای خاورمیانه، ارباب سایه ها
خیلی وقته که از مبارزین جنگهای خاورمیانه ننوشتم! بعد از این همه مدت و اخرین تجربهٔ تاپیکهای سری مبارزین جنگهای خاورمیانه، کلا سبک مطلب عوض میشه تا حدودی به نظرم و فکر میکنم بهتره به شکل دیگهای بنویسم!! عکسها رو کمتر کنم و مطالب رو بیشتر کنم...
دیگه به معرفی شخص مورد نظر در مقدمه نمیپردازم...امیدوارم که این سبک جدید رو دوست داشته باشید و مثل تاپیکهای قبلی سری مبارزین جنگهای خاورمیانه، حمایت کنین...
خوب، بریم سراغ مبارز جنگهای خاورمیانه، ارباب سایهها!....
اواخر تابستون ۱۹۷۱، طوفان بسیار شدیدی در سواحل مدیترانه راه افتاده بود و موجهای سنگین، یکی پس از دیگری ساحل غزه را میکوفتند. ماهیگیران محلی، در ساحل ماندهبودند؛ امروز روز خوبی برای به دریا زدن نبود. انها نزدیک شدن یک قایق چوبی کوچک به ساحل را نظاره گر بودند. قایقی کوچک که محکم به گل نشست و چند فلسطینی، با لباسها و چفیه های خیس و لوچ خورده از قایق پیاده شده و به سمت شهر فرار کردند. ریش های نتراشیده و ژولیدشان نشان از رنج سفر داشت؛ اما انها فرصتی برای استراحت نداشتند و مشخصا برای حفظ جانشان در حال فرار بودند.
از پس موجهای محکم دریای خشن ان روز، قایق موتوری اسرائیلی رسید که با تمام سرعت انها را تعقیب میکرد؛ همین که به ساحل رسید سربازها بیرون پریده و به سمت فراریان اتش گشودند. چند جوان فلسطینی که در حال بازی در ساحل بودند، به کمک فلسطینی های فراری رسیده و انها را فراری دادند. سربازان اسرائیلی انها را گم کردند و به جستوجوی ساحل ادامه دادند.
همان شب، یک جوان فلسطینی کلاش به دست، انها را پیدا کرده و از انها پرسید که "برادران، شما که هستید؟" جواب شنید که "اعضای جبهه مردمی ازادی فلسطین از کمپ اواراگان تیر(شهر صور در لبنان) در لبنان هستیم! شما ابو سیف فرماندهمان را میشناسید؟ او ما را فرستاده تا با فرماندهان بت لاحیه(سنگرگاه گروههای مبارز در جنوب غزه) دیدار کنیم. ما پول و اسلحه داریم و میخواهیم عملیاتهایی را اجرا کنیم.".
فردای انروز، چند جوان مسلح تازهوارد ها را به یک ساختمان در کمپ اوارگان جبیلا هدایت کردند. به یک اتاق بزرگ برده شدند و دعوت شدند که روی مبلهای راحتی بنشینند تا فرماندهان غزهای تشریف اورند. کمی بعد، اعضای جبه ازادی فلسطین وارد شدند، سلام و احوالپرسی گرمی کردند و با برادران لبنانیشان نشستند.
"میتوانیم شروع کنیم؟ همه هستند؟" جوانی با چفیه قرمز که به نظر، نیروی ارشد و فرمانده برادران لبنانی بود این سوال را پرسید. پس از اینکه جواب شنید که همه هستند، به ساعتش نگاه کرد، برادران لبنانی تپانچههایشان را کشیده و شلیک کردند. در کمتر از چند لحظه، فرماندهان منطقه بتلاحیه کشته شدند. لبنانیها از خانه فرار کردند و از میان کوچه پسکوچه های جبیلا به مناطق اسرائیلی گریختند.
عصر انروز، مردی که چفیه قرمز بر گردن داشت، کاپیتان میر داگان، فرماندهٔ نیروی دفاع اسرائیل(IDF)، واحد مخفی ریمون، به ژنرال اریل شارون گزارش داد که عملیات کاملیون با موفقیت به پایان رسیده است.
داگان، تنها ۲۶ سال داشت، با این حال فرماندهٔ قابلی بود. او تمام عملیات را طرحریزی کرده بود. تغییر قیافه به صورت مبارزین لبنانی، ورود با قایق، اختفای ان شب طولانی در غزه، خروج از شهر از کوچه پس کوچهها، و حتی قایقی که انها را باید تعقیب میکرد. او یک چریک به تمام معنا بود کسی که جسور و نواور بود و نه کسی که به قوانین پایبند باشد.
فرمانده اینده موساد، دنی یاتوم داگان را مردی بزرگهیکل و با موهای قهوهای به یاد میاورد که برای عضویت در با پرستیژ ترین واحد نظامی اسرائیل، سایرت متکل تلاش میکرد. او همه را به مهارتهای پرتاب چاقواش حیرت زده کرده بود.با ان چاقوی کوماندویی بزرگش، میتوانست هر هدفی را دقیق بزند. با این حال، با وجود توانایی بالایش در تیراندازی، او در ازمون ورودی سایرت متکل شکست خورد و نهایتا مجبور شد که به عنوان چتر باز استخدام شود.
اوایل دهه هفتاد، او به باریکه غزه فرستاده شد که در طول جنگ ۶ روزه در سال ۱۹۶۷ به دست اسرائیل افتاده بود و از ان موقع تبدیل به پناهگاه گروههای مبارز مرگباری شده بود. مبارزین فلسطینی، روزانه با استفاده از اسلحه و بمب مردم اسرائیل را میکشتند. اسرائیل کل کمپ را داشت اما کمکم در سال ۱۹۷۱ کنترلش بر کمپ های خشن و پر از مبارز را از دست داد.
یک روز که دو کودک هشت و پنج ساله در ماشین با یک نارنجک دستی تکهتکه شدند، ژنرال اریل شارون تصمیم گرفت که به این قتلعام پایان دهد. او چند دوست قدیمی از استخوان خرد کردههای همراه خودش و چند نیروی جوان و با تجربه را که داگان هم یکی ازانها بود را جذب کرد.
داگان در طول جنگ غزه، قدری میلنگید چرا که پایش روی مین رفته بود و اسیب دیده بود. در بیمارستان عاشق پرستارش شد و با او ازدواج نیز کرد.
واحد تشکیل شده شارون، رسما وجود خارجی نداشت. تنها هدفش، متلاشی کردن مبارزین غزهای با استفاده از روشهای ریسکی و غیر مرسوم بود.
داگان با یک دوبرمن(نژاد یه سگ میدونین که!)، چند تپانچه و مشینگان در غزه گشت میزد. بعضی میگویند که او را دیدهاند که با لباس مبدل عربی در غزه میچرخد. بعضی میگویند او حتی سوار خر هم میشده و در کوچه پس کوچه های غزه میگشته. دیدگاه او بسیار ساده بود! ما دشمنانی داریم، و باید قبل از اینکه انها ما را بکشند، ما انها را بکشیم!
در این واحد بود که داگان ریمون را ساخت. اولین واحد کوماندویی مخفی اسرائیل که با لباس مبدل در عمق خاک دشمن عملیات میکرد و بدون شناسایی شدن، به اهدافش نزدیک شده و انها را ترور میکرد. کار واحدش انقدر خوب بود که به "تیم ترور آریک" معروف شدند. شایعه ها پخش میشد! از اینکه انها مبارزین بازداشتشده را با خونسردی میکشند! یا اینکه انها شخصی را به کوچهای باریک و تاریک برده و به او گفتند فرار کن! سپس تا او خواست بجنبد خلاصش کردند! یا اسلحهای به بازداشتی میدادند که تا او میخواست از اسلحه استفاده کند، او را میکشتند.
داستان صبح هر روز ژورنالیستها افسانههایی از نحوه ترور توسط تیم وی بود!. اینکه چگونه هر روز صبح داگان به محل عملیاتی(غزه) میرود و با یکدست (با عرض عذرخواهی) جیش میکرد و با دست دیگرش به قوطی های نوشابه شلیک میکرد.
واحد کوچک اسرائیلی هر روز مبارزات و عملیاتهای بسیار سختی داشتند. تقریبا هرشب نیروهای داگان با لباسهای مبدل زنانه یا مردانه یا ماهیگیر به دنبال مبارزین شناخته شده میرفتند و انها را ترور میکردند. در اواسط ۱۹۷۱ در شمال غزه به عنوان مبارزین فلسطینی لباس مبدل به تن کرده بودند و برخی اعضای فتح را در کمینی گرفتار کردند و اعضای این گروه را به قتل رساندند.[شهید کردند]
در ۲۹ ژانویه ۱۹۷۱ این بار با لباس نظامی، داگان و نیروهایش با دو جیپ در جبیلا در حال گشت زنی بودند. که به یک تاکسی برخوردند که داگان یکی از مسافرانش را شناخت!
یکی از مبارزین شناخته شده، ابو نمر سوار این تاکسی بود. داگان فرمان توقف جیپ ها و محاصره تاکسی را داد. ابونمر نارنجک به دست پیاده شد و ضامن ان را کشید. داگان فریاد زد که نارنجک و سپس به جای قایم شدن، به ابونمر حمله کرد و نارنجکش را به سمتی پرتاب کرد و با دستانش ابونمر را خفه کرد[شهید کرد]. او به خاطر این کارش مدال شجاعت گرفت.
سالها بعد داگان در یک مصاحبه، گفت که" واحد ریمون یک تیم ترور نبوده...غرب وحشی نبوده... همه عشق هفتتیرکشی نبودند. هیچگاه به زنان و بچهها اسیب نزدهاند... فقط به ادمکشها[مبارزین فلسطینی] حمله میکردند. برای حفاظت از کشور، گاهی لازم است تا دموکراسی را کنار گذارید. درست است که شاید در گروههایی مثل گروهما، برخی قوانین اعمال نشوند، اما این باعث میشود که شما مجبور باشید از نیروهایی با اخلاق و توانایی مناسب استفاده کنید. کثیف ترین عملیاتها باید توسط بهترین و صادق ترین افراد اجرا شوند."
دموکراتیک یا نه، شارون، داگان و سایر دوستانشان مبارزین بسیاری را به شهادت رساندند و برای چند سال، در غزه صلح برقرار کردند.
داگان با نام میر هوبرمن و در سال ۱۹۴۵ در یک قطار در اطراف هرسون اوکراین در حالی که خانوادهاش در حال فرار از صربستان به فنلاند بودند، به دنیا امد. بیشتر اعضای خانوادهاش در هولوکاست از بین رفته بودند. میر به اسرائیل امد و در منطقهای فقیرنشین به نام لود که شهری عرب نشین در ۱۵ کیلومتری جنوب تلاویو بود بزرگ شد.
در جریان جنگ یومکیپور در سال ۱۹۷۳ جزو اولین نیروهای اسرائیلی بود که جهت انجام عملیات شناسایی از کانال سوئز رد شد. در سال ۱۹۸۲ و جنگ لبنان، او به عنوان فرمانده گردان زرهی به بیرون وارد شد. و خیلی زود فرمانده منطقه امن جنوب لبنان شد.
در دوران فرماندهی، او با روشهای جدید از کار اطلاعاتی، استتار و فریب اطلاعاتی که از روزهایش در غزه به یاد داشت کار را به پیش میبرد. تا جایی که نیروهای زیر دستش لغب ارباب سایهها را برایش استفاده میکردند.
او در سال ۱۹۸۴ به دلیل پوشیدن لباس مبدل عربی و گذر از یکی از کمپهای مبارزین به صورت رسمی توسط موشه لوی[فرمانده کل ستاد ارتش] مواخذه شد.
در جریان انتفاضه، در سال ۱۹۸۷ به کرانه باختری رود اردن منتقل شد که به عنوان مشاور ایهود باراک به کار گیری شد. او روشهای قبلی خود را به کار گرفت و حتی توانست باراک را نیز با خود همراه کند!
انها لباس عربی پوشیدند، یک مرسدس ابی با پلاک محلی سوار شده و به گشت زنی در خیابان ها پرداختند که در جریان یکی از این گشتها، وقتی یکی از تیم های چک و بازرسی انها را شناخت، همه را متحیر کردند.
در سال ۱۹۹۵ داگان که حالا ژنرال بود، ارتش را ترک کرد تا به یک برنامهٔ سفر در اسیا با موتور در ۱۸ ماه بپردازد. اما با ترور یتزاک رابین، این برنامه کنسل شد. او پس از برگشت مدتی را به عنوان مسئول واحد ضد تروریست به فعالیت پرداخت.
در ۲۰۰۲ او بازنشسته شد و به ۳۰ سال پس از غزه و عملیاتهایش، به خانوادهاش رسید... میگوید که از خواب بیدار شد و دید که بچههایش بزرگشده اند. همین روزها بود که از دوست قدیمیش اریک شارون تماسی دریافت کرد تا ریاست موساد را به عهده بگیرد.
در ۲۰۰۲ موساد داشت اعتبارش را از دست میداد. شکست در ترور فرمانده حماس در عمان، دستگیری نیروهای اسرائیلی در سویس، قبرس، نیوزیلند و مسائل دیگر، اعتبار موساد را خدشه دار کرده بود. فرمانده سابق موساد، افرایم هالوی انطور که انتظارش میرفت خوب عمل نکرده بود.
موسادی ها داگان را دوست نداشتند. کسی که از موساد نبود و علاقهٔ زیادی هم به عملیاتهای نظامی داشت. او زیاد به بررسی های اطلاعاتی علاقه نشان نمیداد. با رد و بدل های اطلاعاتی علاقهای نداشت. چند افسر ارشد موساد در اعتراض به این رفتار ها حتی استعفا نیز دادند، اما برای داگان اینها مهم نبود. او واحدهای عملیاتی را از نو ساخت با واحد های مخفی اطلاعاتی کشورهای خارجی ارتباط برقرار کرد و با پروندهٔ ایران (تهدید هستهای ایران) خودش را حسابی درگیر کرد.
وقتی جنگ فاجعه بار دوم لبنان، در سال ۲۰۰۶ راه افتاد، او تنها اسرائیلی بود که مخالف بمباران های کور نیروی هوایی اسرائیل بود و معتقد بود که نیروهای هوایی نمیتواند جنگی را برنده شود.
او هر روز مورد انتقاد رسانهها بود. کارمندهای جدا شده از موساد از رفتار بد او با زیر دستان صحبت میکردند تا اینکه همهٔ این اخبار کنار رفت. موساد عملیاتی غیر ممکن را انجام داده بود. عماد مغنیه، فرمانده نظامی حزبالله در سوریه توسط موساد ترور شده بود. راکتور هستهای سوریه تخریب شده بود، مبارزین در سوریه و لبنان تحت فشار و ترور هر روزه بودند. از دیگر موفقیت های داگان برای اسرائیل در موساد، کمپین قدرتمند و البته موفق او علیه برنامه هستهای ایران نیز بود.
خلاصه سابقه نظامی:
- او در سال ۱۹۶۳ برای عضویت در سایرت متکل تلاش میکرد اما شکست خورد و به نیروهای چترباز اسرائیل پیوست و البته به عنوان نیروی رزرو.
- در سال ۱۹۶۷ در جنگ ۶ روزه جنگید و فرماندهی نیروهای چتر باز را به عهده داشت.
- در اوایل ۱۹۷۰ او فرماندهی واحدی مخفی جهت ترور اعضای گروههای مبارز عرب را به عهده داشت.
- در سال ۱۹۷۳ در جنگ یومکیپور در کانال سوئز جنگید...
- در سال ۱۹۸۲ به عنوان فرماندهٔ گردان زرهی باراک جزو اولین گردانهایی بود که وارد بیروت شد
- در سال ۱۹۹۳ سمت های مختلفی در IDF به عهده داشت تا اینکه در ۱۹۹۵ با درجه میجور جنرال(سرلشکر) پس از ۳۲ سال بازنشست شد
- تا سال ۲۰۰۲ برای بنیامین نتانیاهو و اریل شارون مشاور ضد تروریسم بود
- از سال ۲۰۰۲ فرماندهی موساد را به عهده گرفت.
- تا سال ۲۰۱۰ چند بار توسط نخست وزیران مختلف مدیریتش بر موساد تمدید شد
- در سال ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ ایدهٔ حملهٔ نظامی به تاسیسات هستهای ایران را ایدهای احمقانه خواند.
برداشتی ازاد از کتاب بزرگترین عملیاتهای اطلاعاتی موساد - فصل اول، ارباب سایهها.
- دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۱۸ ق.ظ
خوب این نظر شماست!
ولی این یهودی، مسئول مرگ خیلی از اطفال در اردوگاه غیر نظامیان صبرا و شتیلا نیز بوده البته به همراه آریل شارون دوست قدیمیش.
کلا به یهودی اونم از جنسی که معتقد به وجود کشور بیگانه ی اسرائیل باشه، هیچ اعتقادی ندارم. بایستی اینا رو از خونه های کثیفشون بکشیم بیرون و ... بکشیمشون. ان شاءالله.
چون اون خونه ها، بهای بی خانمان شدن زن و بچه های زیادی بودند که همین الان توی بیت المقدس (شما بخون اورشلیم) خونه رو به زور غصب میکنن، طرف فلسطینی میگه چرا اومدی توی خونه من! میگه برو با دولت اسرائیل شکایت کن!
اسرائیلی جماعت، بایستی خون بدهد، چون خیلی خون ریخت. خیلی... یه مشته دروغگوی موش صفت که ادعای آزادگی و مبارزه با تروریزم دارند!
هر سیاهی و فتنه زیر سر همین موشهای کثیفه.
اگه به قرآن اعتقاد داری: یؤمنون ببعض و یکفرون ببعض.
یحرفون الکلمات عن مواضعه!
لتجدن اشد الناس عدواة للذین آمنوا الیهود!
در قرآن همه جور کثافت کاری و نامردی و موش صفتی در یهودی آدرس داده شده.
لعنهم الله. ای کاش خودم موشک میشدم توی سر یه یهودی صهیونیست. خدا روزی کنه.